احسان الله «خپلواک»

بخش اول

همیشه چیزی که آسون به دست میاد ارزش چندانی نداره .. و چیزی که واقعا باارزشه به دست آوردنش سخته ...

- زن، تو آني که مي خواهم دار و ندارم را به پاي تو بريزم.(شکسپير)
 - زن يگانه موجودي است که حقيقت عشق پاک را مي شناسد، هرجا و هر وقت مردي يافت شود که به مقامات عالي رسيده باشد، زني نيکو نيز همراه اوست. (شيللر)
 - در زن حادثه اي است که عقل ناقص آن را درک نمي تواند بکند.(آلپون)
 - زن يک راز دلربايي است که دريچه آن باز است. (نوالين)
 - زن مخلوقي است که در او لطيف ترين فضيلت ها را مي توان يافت.(جونسون)
 - زن بهترين و آخرين تحفه آسماني است. (ميلتون)
 - زن تاج آفرينش است.(هردر)
 - زن، تو فرشته روي زميني، تو دلرباترين آفريده آسماني، تويي يکتا پرتوي هستي که زندگاني ما را روشن مي کني.(آنفونس دولامارتين)
 - زن مخزن اسرار خلقت است.(کامال گونزکو)
 - زن مانند اقيانوسي است که در برابر کوچک ترين و سبک ترين فشارها مقاومت نمي کند و سنگين ترين بارها را برمي دارد. (راسموس نيلسن).

تاريخ بشر يت همواره حوادث گوناگون و فراز و نشيب‏هاى متعدّدى را شاهد و مظلوميّت‏هاى بسيارى را خصوصا از زن، نظاره‏ گر بوده است؛ زنى كه رنج كشيده و دردمند تاريخ است.

در روزگاران پيش از اين، زن را در نظام مرد سالارى و استبدادى، در مظلوميّت و محروميّت مى‏نهادند و امروز به بهانه آزادى و تساوى، عفّت و پاك‏دامنى او را مى‏گيرند؛ ارزش و كرامتش را مى‏ستانند؛ عزّتش را سلب مى‏كنند؛ اين سان بر او ظلم مى‏نمايند و ازوظايف طبيعى‏اش، محروم مى‏كنند و باز، چنان مى‏نمايانند كه مصلحت خواه زنِ و جامعه زنانند، در حالى كه حقّ مطلب چيز ديگرى است و هدف آنان، خلاف آن چيزى است كه ادّعا می‏كنند.

مي توان ادعا كرد دو دهه آخر قرن بيستم و چند سال اول قرن بيست و يكم از خونين ترين سال هاي تاريخ معاصر بشريت بوده است . در حال حاضر در بیش از سی کشور جهان یا جنگی انجام می شود و یا جنگی پایان یافته است . بدون مبالغه نود درصد قربانیان این جنگ ها را غیر نظامیان شامل می شوند که بیشترین تعداد آن شامل زنان و کودکان است . حتمآ همه، صحنه هایی وحشتناک و تاسف انگیز از زنان و کودکان قربانی دیده ایم . زنان به صورت مختلفی در این جنگ ها سهم دارند و نقش ایفا می کنند . تعداد اندک و انگشت شمارشان به عنوان سیاست مدار جزو رده های بالای تصمیم گیرنده برای شروع ویا خاتمه جنگ ها هستند .

عده زیادی از آنان به شکل های گوناگونی همچون نيروي جنگ و کارگر در کارخانه های صنایع نظامی، طبي، مددکار اجتماعی و یا اکمالات پشت جبهه از آشپزی تا رسیدگی به مجروحین و ...در جنگ ها شرکت دارند. اما عده کثیری از زنان به طرزی دردناک در این جنگ ها سهیمند، در مقام قربانیان این جنگ ها .
مهم تر از آسیب های فیزیکی در جنگ ها که کشته شدن انسان ها و تخریب محیط زیست را شامل می شود، آسیبهای روانی و اجتماعی هستند که طی نسل ها ماندگار می ماند . جنگ در جوامعی که همواره شاهد آن بوده اند، باعث نهادینه شدن خشونت در آن جوامع شده و از آن پس خشونت ها از طریق مناسبات پدر سالارانه و قوانین پشتیبانی کننده این مناسبات حریم اجتماعی، شخصی و خانوادگی زنان را مورد خشونت های متفاوت دیگری قرار داده است . ایرنه خان ريس سازمان عفو بین الملل که اولین زن آسیایی در سازمان حقوق بشر است، طی کنفرانسی مطبوعاتی در لندن گفته بود : نه تنها اردو های غالب، به غنیمت گرفتن زنان را مشروع می شمارند بلکه از تجاوز به عنوان اسلحه ای جنگی استفاده می شود . او گفت، آمار خشونت به زنان در کشورهای در گیر جنگ در ده سال گذشته بسیار وحشتناک است . برای مثال در سیرالئون پنجاه درصد زنان مورد انواع تجاوزهای جنسی قرار گرفتند و آمارها نشان می دهند که نودوچهار درصد زنان تجربه برده داری جنسی در طول جنگ را دارند، در رواندا تقریبآ به نیم میلیون زن تجاوز جنسی شد، در جمهوری دموکراتیک کنگو در طول جنگ پنج هزار زن مورد تجاوز قرار گرفتند.

 در بوسنی در مدت پنج ماه به بیست تا پنجاه هزار زن تجاوز جنسی شد، چهارصد زن و دختر عراقی در طول جنگ و بعد از آن مورد تجاوز واقع شدندو بسیاری از زنان عراقی به دلیل نبود امنیت دست از کار و تحصیل خود برداشته اند و به ماندن در خانه محدود شده اند . جدا از تجاوزات جنسی بسیاری از آنان قربانی گروه های مافیایی قاچاق زنان و دختران می شوند که آنها را وارد بازارهای سکس می کنند و یا در صورت سالم بودن، ارگان های بدنشان را با قیمتهای گزاف می فروشند . زنان معمولآ صلح طلب و از مهم ترین مخالفین جنگ ها هستند، همان طور که بسیاری از جنبش های برای صلح و محیط زیست از سوی زنان سازماندهی می گردد .

زنان از جنگ بیزارند چرا که جنگ بسیاری از چیزهایی که دوست دارند، از آنان می گیرد : محیط زیست، محیط کار، همسران، خانواده و فرزندانشان . جنگ به محیط زیست زندگی نسل های آینده آسیب می زند، جنگل ها و به دنبال آن حیوانات از بین می روند، آب ها آلوده می شوند و باعث از بین رفتن موجودات دریایی می شود، مواد منفجره در زمین باقی می ماند. بمباران شهر ها باعث تخریب کارخانجات و ادارات و موسسات می شود و این مسئله بی کاری را به دنبال دارد و زنان به عنوان اولین قربانیان جنگ طبعآ اولین گروه اخراجی ها هستند و این بهترین اهرم در دست دولت های مردسالار است تا به بهانه دفاع از ناموس، زنان را از بازار کار بیرون کنند و وظیفه آنان را خانه داری و تولید مثل بدانند . از سوی دیگر جنگ باعث می شود کثیری از زنان، همسران خود را از دست بدهند که این باعث افزایش زنان سرپرست خانواده می شود، از طرفی شرایط جنگی که گاهی تحریم اقتصادی را نیز به همراه دارد باعث ایجاد بازار سیاه و بالا رفتن قیمت ها می شود و به طبع پایین آمدن قدرت خرید اقشار جامعه مخصوصآ زنان سرپرست خانوار و بی کاری ناشی از جنگ باعث روآوردن این زنان به کارهای پست و سخت و گاهی روسپیگری برای گذران زندگی خود و کودکانشان می شود . تخریب محل ها ی مسکونی که زنان و کودکان بیشترین وقت را در آنها به سر می برند، مرگ و میر اعضاء جامعه در اثر بیماری های ناشی از جنگ و آسیب های روحی و روانی و افسردگی به دلیل کشته شدن اعضای خانواده، بی خانمانی و آوارگی، خشونت، قاچاق انسان همه و همه از آسیب هایی است که در صورت وقوع جنگ می تواند دامن گیر اعضای جامعه مخصوصآ زنان شود .
هشتاد درصد مهاجرين دنیا را زنان و کودکان تشکیل می دهند، هشتادوپنج درصد از زنان سالانه قاچاق می شوند، از هفده کشوری که در جهان بیش از صد هزار کودک یتیم در نتیجه بیماری ایدز دارند سیزده نفر آن جنگ زده هستند، جنگ در سی کشور جهان ادامه دارد و نيروهاي صلح سازمان ملل فقط در پانزده کشور وجود دارند و فقط در سه کشور سیرالئون، تیمور شرقی و کنگو این نيروها صلح مشاور زنان دارند .
این جنگ ها نه تنها کمکی به منافع بشر دوستانه نمی کند بلکه بر شدت زن ستیزی و نژاد پرستی حاکم بر جوامع می افزاید و زنان و کودکان بزرگ ترین قربانیان جاه طلبی های مردسالاری - سرمایه داری خواهند بود.

منشور جهانی حقوق بشر و بسياری ميثاق های بين المللی ديگر که به دنبال آن به تصويب رسيده اند، بر برابری حقوقی همه ی انسان ها، صرفنظر از جنسيت آنان مهر تأييد زده اند. اما واقعيت اينست که زنان در سراسر جهان به صورت های گوناگون و البته در مقياسی متفاوت، مورد تبعيض واقع میشوند. و بدتر آنکه در بعضی از منطقه ها و حوزه های فرهنگی، تبعيضهای جنسی به صورت اموری کاملا طبيعی و اجتناب ناپذير مورد پذيرش قرار میگيرند. در اين حوزه های فرهنگی، حساسيت نسبت به تبعيض های نژادی، دينی و سياسی، به مراتب بيشتر از تبعيضهای جنسی است. تا تصويب منشور جهانی حقوق بشر در سال ١٩٤٨، تقريبا هيچ کشوری در جهان يافت نمی شد که قوانين و حقوق اساسی آن نسبت به تعلق جنسی مردم بيطرف بوده باشد.

به همين دليل منشور جهانی حقوق بشر که امر تبعيض جنسی را با چنين وضوح و قاطعيتی سرزنش و طرد کرده است، تحول بزرگی محسوب میگردد. در زمان تصويب اين منشور، در کشورهايی مانند فرانسه و ايتاليا، زنان به تازگی از حق گزينش سياسی برخوردار شده بودند. کشور پيشرفته ای مانند سوئيس، جديدآ در سال ١٩٧٣ چنين حقی را برای زنان به رسميت شناخت. در اکثر کشورهای جهان، تبعيض جنسی نسبت به زنان در محيط کار، در محدوده ی حقوق خانواده و ساير حوزه های زندگی برای سالهای طولانی رايج بود و امروز هم هنوز در بسياری از کشورهای جهان، نقض حقوق اساسی زنان در دستور کار قرار دارد.

ماده ی الحاقی در منشور جهانی حقوق بشر عليه تبعيض جنسی و نيز منشور ويژه ی سازمان ملل برای حقوق زنان (مصوب ١٩٦٧) و حتا کنوانسيون محو هر گونه تبعيض در مورد زنان (١٩٧٩) که به «کنوانسيون زنان» نيز معروف است، تا مدتها تأثير چندانی بر روی جريان اصلی جنبش حقوق بشر نداشتند و اين جنبش همچنان از کم توجهی نسبت به رفتار تبعيض آميز در مورد زنان رنج میبرد. در ميثاقهای ياد شده اگر چه عموما بر حقوق برابر ميان مرد و زن تأکيد شده است، اما اين جنبش فمينيستی بود که با تلاشهای بی وقفه ی خود آشکار ساخت که امر برابری حقوقی در جهانی که هنجارهای مردانه معيار آن را تشکيل میدهد، نه تنها سلاح مؤثری در دست زنان نيست، بلکه میتواند به شمشير دو لبه ای تبديل گردد که يک لبه ی آن متوجه زنانی خواهد بود که به اين هنجارهای مردانه تمکين نمی کنند.
به همين دليل از دهه
ی ٨٠ سده ی بيستم، سازمان های غيردولتی مربوط به جنبش زنان، چه در محدوده ی ملی و چه در گستره ی بين المللی بر فعاليت های خود افزودند. اين خود زنان بودند که ابتکار عمل را به دست می گرفتند. به موازات آن، دامنه ی نفوذ آنان در سازمانهای جهانی حقوق بشر از نوع سازمان عفو بين المللی گسترش يافت و اين امر به هستی پذيری «پروژه ی حقوق زنان» در چارچوب سازمان ديده بان حقوق بشر انجاميد. پذيرش بسياری از مفاهيم و روشهای جنبش حقوق بشر، در اين فرآروند تکوينی نقش داشت.

در جريان تدارک دومين کنفرانس جهانی حقوق بشر در سال ١٩٩١، کارزار گسترده ی زنان فعال در جنبش حقوق بشر، به ارائه ی عريضه ای منجر گرديد که بر پايه ی آن کنفرانس موظف می شد حقوق بشر را در مورد زنان در تمامی سطوح ممکن در نظر گيرد و خشونت جنسی را به مثابه نقض آشکار حقوق بشر محکوم کند. به اين ترتيب جنبش زنان برای حقوق بشر، ساختارهای خود را هر روز استحکام بيشتری بخشيد و گامهای استوارتری به پيش برداشت. در جريان کنفرانس چين (١٩٩٥) عليرغم برخی مقاومت ها از طرف دولت چين و نيز مخالفت های واتيکان و نيروهای بنيادگرای اسلامی، جنبش زنان برای حقوق بشر که شعار «حقوق زنان، حقوق بشر است» را بر درفش خود نوشته بود، موفق به تثبيت جايگاه خود شد. زنان در زمينه ی تبديل مباحث مربوط به حقوق خود، به جزيی جدايی ناپذير از مباحث حقوق بشری، به هدف خود رسيده بودند. در اين راه طولانی و پرمانع آشکار گرديد که بدون تجديد نظر اصولی در طرح سنتی حقوق بشر، حقوق زنان نه به رسميت شناخته می شود و نه پاسداری می گردد.

بايد گفت که در آنچه که به نقض حقوق بشر مربوط می شود، صورت های ويژه ی حق کشی های جنسی، اکثرا مورد تغافل واقع شده و يا به ندرت به مثابه نقض آشکار حقوق بشر مورد توجه قرار گرفته است. مواردی چون تجاوز جنسی که حتا در روابط زناشويی نيز صورت می گيرد و تحميل بارداری به زنان عليرغم ميل و اراده ی آنان، خشونت در خانواده، عدم ارزشگذاری لازم اجتماعی در مورد پرستاری و تربيت کودکان و کار منزل به مثابه وظيفه، نداشتن شانس برابر در محيط کار و غيره، اشکال آشکار تبعيض جنسی نسبت به زنان می باشند. در بعضی از موارد يادشده، صحبت از بنيادی ترين حق بشری يعنی حق زندگی است و خطر مرگ جان زنان و نيز کودکان را تهديد میکند. اين موضوعات اگر چه از مدتها پيش در جنبش های ويژه ی زنان به موضوعات کانونی تبديل شده اند، اما راهگشايی آن ها به اسناد و ميثاق های بين المللی حقوق بشری، با دشواري ها و موانع زيادی روبرو بوده است.

به نمونه های حساس و دردآور ديگری نيز می توان اشاره کرد: برده داری به عنوان يکی از جلوه های بارز، خشن و بنيادين نقض حقوق بشر، در زمانه ی ما مورد تقبيح است. حال اگر در کشوری توسعه نيافته، پدری دخترش را در ازای پول به وصلت با مردی مجبور سازد يا حتا او را برای روسپيگری بفروشد، متأسفانه چنين موردی برده داری به حساب نمی آيد. يا اگر مردی بدون موافقت زنی او را به همسری بگيرد، ارتباط او را با جهان خارج بگسلد يعنی عملا او را زندانی کند، در صورت نافرمانی او را کتک بزند، اين موارد نيز هنوز در بسياری از کشورهای جهان نه تنها برده داری به حساب نمی آيد، بلکه حتا نقض حقوق بشر نيز به شمار نمی رود.

هنوز تجاوز جنسی به مثابه شکنجه مقوله بندی نشده است، اگر چه يکی از بخشهاي آشکار آن است و لطمات سنگين بويژه روانی برای قربانی به همراه می آورد. در منازعات و درگيري های نظامی ميان کشورها، اکثرا زنان قربانی تجاوز جنسی نظاميان می شوند. در حالی که شکنجه ی غيرنظاميان توسط نيروهای نظامی نقض حقوق بشر شمرده می شود، تجاوزات جنسی نيروهاي نظامي به زنان، چنين چيزی به حساب نمی آيد. تا همين يک دهه پيش، حتا نزد فعالان حقوق بشر نيز تجاوز جنسی به عنوان بخش از شکنجه به حساب نمی آمد. اما انتقادات گسترده ای که در اين زمينه مطرح شد، باعث دگرگونی در دريافت از موضوع گرديد. در چهارمين کنفرانس جهانی زنان در سپتامبر ١٩٩٥، حق نامحدود زنان در استقلال و خودمختاری جنسی مورد تأکيد قرار گرفته است.

بسياری از فعالان جنبش زنان برای حقوق بشر يادآور می شوند که بخش بزرگی از مباحث حقوق بشر معطوف به خشونت دولتی است. اما اگر چه رژيم های سياسی اکثرا در نقض حقوق بشر نقش دارند، با اين حال نبايد از ياد برد که نقض حقوق انسانی زنان در بسياری از موارد، مستقل از اقدامات دولتی صورت میپذيرد، يعنی عمدتا توسط مردان. اينگونه نقض حقوق انسانی که ظاهری پوشيده دارد، اکثرا در مناسبات خصوصی و خانواده يعنی در حوزه هايی صورت می گيرد که زنان بيشتر اوقات خود و حتا در کشورهای توسعه نيافته تقريبا تمامی اوقات عمر خود را در آن سپری می کنند. در همين حوزه های خصوصی است که خشن ترين تضييقات نسبت به زنان صورت می گيرد.

خانواده که نماد جدايی حوزه ی خصوصی از گستره ی عمومی است، در بسياری از کشورهای جهان، خطرناک ترين محل برای زنان به حساب می آيد. مردان، خانواده را دارايی شخصی خود می پندارند و قوانين جبارانه ی خود را بر آن حکمفرما می سازند. در بخشهاي خصوصی، از ديده پنهان می ماند که اعضای يک خانواده نه بر پايه ی همزيستی صلح آميز و برابر حقوق، بلکه بر اساس گونه ای سلسله مراتب ناعادلانه در کنار هم باقي می ماند. لذا تنها از طريق دگرگونی در بخشهای خصوصی زندگی و خانواده می توان به پيشرفتی در تحقق حقوق انسانی زنان اميد داشت.

به همين دليل، نقش حکومتها در تصويب قوانين حقوق بشری که ناظر برحوزه ی خصوصی است، از اهميت زيادی برخوردار میباشد.

 

توجه !

کاپی و نقل مطلب فوق صرف با ذکر نام و ادرس سایت «اصالت» مجاز است !

  

یکشنبه، ۱۳ جولای   ۲۰۰۸
 

www.esalat.org